یک فرشته به نام...
ای عشق ای حاسب بی حساب ای عشق ای کافر بی گناه ای عشق ای ساده پر آلایش و ای عشق بهانه ای پر ز دلیل در بهاریترین زمستان ای عشق اعتراف میکنم: مقدس ترینی! ای غرق در واژه های خیال من در بهاری ترین زمستان بدون تو بدان که شب بو ها گل نکرده اند و شبها دیگر از عطرشان آکنده نیست مرد درون ماه غمگین است جیرجیرک ها صدا نمیکنند و دیگر یاسمن ها روی گلبرگشان شبنم نمینشیند چون دیگر تو نیستی ناز آنهارا بخری که دیگر گریه نکنند دلم برای فریاد های ساکت چشمانت تنگ شده دلم برای دوستت دارم های نگفته ات تنگ شده وبرای دو ماهی سیاهی که در دریای آبی چشمانت برق میزنند برای آن دستانی که ریشه ی محبت بودند و برای آن مو های همیشه پریشانت که قدرت باد را برایم تداعی میکردند دلم تنگ شده! عشق مثل جعبه ی مداد رنگی میمونه رنگ و وارنگه گاهی اتشین و پر هیجان مثل قرمز گاهی کوچک و تک مثل اجری گاهی سرسبز و اباد مثل سبز گاهی ارام مثل ابی گاهی طوفانی و شیک مثل سرمه ای گاهی هم ساده،پاک،با نشاط؛مثل سفید و هنگامی که به پایان میرسد... همه رنگ ها در هم می امیزند و رنگی می افرینند به نام... سیاه! رویا تنها دنیاییست که دروغ در ان جایی ندارد وقتی در رویا هایم در خواب هایم تو را میبینم........ وقتی در رویاهم صدایت را میشنوم............. دستانت را میگیرم............. ان موقع است که دلم میخواهد این خواب،خواب ابدی باشد خوابی که رویایش تو باشی و خوابی که در ان.............. دوستت دارم هایت واقعی باشد عقل گفت:که دل جای من است عشق خندید و بدو گفت:که دل جای تو یا جای من است!
Power By:
LoxBlog.Com |